آموزش اندیشه ها

تقدیم به آنان که برای تربیت بشر قدم بر داشته اند.

آموزش اندیشه ها

تقدیم به آنان که برای تربیت بشر قدم بر داشته اند.

هنر در دوره ابتدایی ( زیبایی شناسی)



هنر در دوره ابتدایی
نویسنده: محرم آقازاده
"والاترین هنر معلم آن است که، دانش و نمایش خلاق را در یادگیرنده بیدار کند"

آلبرت آینشتاین[1]  

هدف اصلی آموزش هنر و زیبایی شناسی را می توان یادگیری مبتنی بر هنر یا یادگیری از طریق هنر تعریف کرد(اسمیت، 2005). به طوری که ماکسین گرین(1994a، ص. 494) اظهار می­کند منظور از آموزش زیبایی شناختی، "تواناساختن کودکان و نوجوانان به بیان ادراکات، احساسات، و ایده­ها خود از راه شکل­دهی تأملی رسانه­هایی، نظیر: نقاشی، سفال، نگارش، موسیقی، و حرکات بدنی است". و به طوری که، سیکیس[2](1982) بیان می­کند، همه دانش­آموزان باید زبان هنر را بیاموزند تا به زندگی­هایشان معنا دهند. انتظار بر آن است که دانش­آموزان بتوانند تجارب انسانی را به بیان هنری تبدیل کنند، از محصول هنری خود و دیگران به منظور ساخت معنا بهره بجویند(برتون، 1994) و دریافتی آگاهانه از هنرها را پی­ریزی کنند. آموزش زیبایی شناختی در کنار پرورش ادراک و حساسیت هنر، به پرورش برخی ویژگی­های شخصیتی معینی، نظیر خلاقیت، تخیل، اعتماد به نفس، پشتکار و روح نقاد می­پردازد. 

 


هدف آموزش زیبایی­شناسی به جز رشد شخصی و توسعه انسانی با برنامه­های تربیتی، اجتماعی و سیاسی کلانی هم در پیوندی مستقیم است. یک سر خط آموزش زیبایی شناختی، در ارتباط نزدیک با یاری جستن از هنر برای  رقابت­پذیر کردن بین المللی نیروی کار در جهان توسعۀ مبتنی بر دانش است. مطالعه جدیدی که در اسکاتلند درباره اثر هنرها بر کنش­های اقتصادی و اجتماعی صورت گرفته است( رویز[3]، 2004) نشان می­دهد که آموزش هنرها، اثرات مثبت بر زمینه­هایِ انسجام اجتماعی، سلامت و رفاه، تربیت و یادگیری داشته است. به سخن دیگر، آموزش هنر سبب شده است، به میزان قابل توجهی، آموخته­های نظری و مهارتی به دنیای  کار انتقال داده شود.  

هنرهای زیبا فرآیند یادگیری را ارتقا می دهند. دستگاه­هایی که هنر پرورش می­دهد، شامل دستگاه­های درهم­تنیده حسّی، عاطفی، شناختی، احساسی وتوانایی­های حرکتی می­شوند. در واقع، آن­ها نیروهای محرک ورای همه یادگیری ها هستند. این بدان معنا نیست که نمی­توان بدون هنر یادگرفت، چرا که بسیاری بدون هنر یاد می­گیرند. اما هنر فرصت­هایی برای رشد و بلوغ دستگاه های چندگانه مغز به طور همزمان فراهم می­آورد که سنجش هیچ یک آسان نیست چراکه از فرآیند هایی پشتیبانی می کنند که نتایج درهم­آمیخته­ای دارند.

دستگاه­ها و فرآیندها به خودی خود نتیجه ای ندارند. آزمودن نتایج به جای فرایندها رشد دستگاه­های عصبی زیستی راکه به آنها اتکا می­کنند، محدود می­سازد. در این صورت دانش­آموزان به جای توجه به فرایند تولید هنری و درک زیبایی تلاش خواهند کرد هنر را به کناری نهاده و برای اخذ نمرات ممتاز بکوشند.

بهتر است، هنر وارد دنیای بازی نمره­ها نشود. آلودن هنر با ارزشیابی­های کمی سبب می­شود هنر و دروس زیبایی­شناسی به جای آن که روح افزا و خلاقیت­زا باشند به زوال اندیشه و احساس می­انجامند(فیسکی[4]، 1999).  

کارکرد تربیتی هنر

هررشته باید نیاز های فرهنگی شفّافی رابرآورده کند. در رشته هایی مثل علوم پاسخ به این سئوال بدیهی است. برای مثال، اگر علوم بیاموزید می­توانید واکسنی برای تراخم بسازید. امّا هنر چطور؟آیا آنها نیازهای روشنی رابرآورده می کنند؟ پاسخ مثبت است. هنرها ادراک و اشتراک فرهنگ را ارتقا می دهند. هنرها مهارت­های اجتماعی را ارتقاء داده و پذیرش تفاوت­ها را مقدور می­سازند. هنرها وحدت و هماهنگی را ارتقا می­دهند. مهارت های شناختی وادراکی را ارتقا می­دهند. هنرها چونان محملی برای پرورش هویت فرهنگی و آزادی بیان یادگیرندگان عمل می­کنند. دردانشگاه کلمبیا مطالعۀ برتون[5] بر روی بیش از 2000 کودک نشان داد که کسانی که فراگیرندگان هنر در تفکّر خلاّق، خودشناسی، حل مسئله، ابراز وجود، خطرپذیری و همیاری بسیار بهتر از کودکانی بودند که چنین یادگیری­هایی را  نداشتند(برتون وهمکاران ، 1999 ).

در مجموع هنرهای زیبا(هنر و زیبایی شناسی توأمان) از نمایش، سرودخوانی، ترانه سرایی گرفته تا طرّاحی، عکاسی، تصویرسازی، طرّاحی لباس، گرافیک رایانه­ای، فیلم سازی، طرّاحی صحنه و خلق ابزارهای ارتباطی، و ازاین گستره تا بداهه گویی، بازی­های بومی-محلی، صنایع دستی، و نظایر این­ها دارای استعداد بی بدیلی برای ایجاد بنیه هنری و زیباشناختی هستند.

 شخصیّت های برجسته آموزشی مثل هوارد گاردنر و تئودورسایزر، مدارس والدورف را می­ستایند. اپنهایمر[6] (1999) به برخی واقعیّت­ها درباره والدورف اشاره می­کند: دانش آموزان والدورف در امتحانات سنجش تحصیلی در مرتبه­ای بالاتر از میانگین ملی جای می­گیرند. سوابق مدرسه والدورف حاکی از غلبه ورزشی بر مدارسی است که دو سه برابر از آن بزرگ­تر هستند. مربّی یک باشگاه هنرهای رزمی، می­گوید:"درمدّت سیزده سال، دو هنرجوی رزمی کمربند مشکی که هر دو نفرشان از مدرسه والدورف داشته است". استادان کالج از فروتنی، کنجکاوی، تمرکز و استعداد و تدبیرهوشی دانش آموختگان والدورف تعریف می­کنند.

راز این مطلب چیست؟ چگونه مدارس کوچک خصوصی با بودجه­ای اندک، دانش­آموختگان موفقی مثل هنر پیشۀ برندۀ اسکار، پل نیومن؛ برندۀ جایزۀ نوبل و رمان نویس،سائول بلو و فردی چون میخائیل باریشینکف تربیت می کنند. پاسخ سؤال روشن است، چون آموزش­های والدورف به شدّت ریشه در هنرهای زیبا دارند.

آموزشی زیبایی شناسی و کیفیت یادگیری دانش­آموزان

یادگیری زیبایی شناسانه، به معنای پیوند زدن اندیشه و احساس است. از طریق هنر، افکار و احساسات ابراز می­شوند. تصویر و یادمانی که مردمان هر شهر و دیاری می سازند، برای آن است که احساساتشان را نسبت به زندگی نشان دهند. هنر حائز اهمیت است، چون راه ژرف اندیشی و فهم عمیق را هموار می سازد. همه کودکان نمی توانند هنرمندان بزرگی شوند، ولی می توانند حس زیبایی شناسی را در خود پرورش دهند و ارزش هنر را بدانند.
معلمان به شیوه های گوناگون می توانند در یادگیرندگان، حس زیبایی شناسی را بپرورانند. برای مثال، فعالیت های علمی، زمینه خوبی برای بیان هنری و زیبا هستند. برای آن که، در فعالیت های علمی، دانش آموزان با موادی مثل سنگ، چوب، برگ درختان و گل ها و... کار می کنند. دانش آموزان می توانند گل ها را ببویند، بر سطح سنگ ها دست بکشند و آنها را لمس کنند و با تمام حواس خود به کشف ظرافت اشیا بکوشند. کلبرت و تانتون(۱۹۹۲) به چند خصیصه دانش آموزان، از جنبه گرایش به هنر و زیبایی شناسی اشاره کرده اند:

Ø     کودکان برای خلاقیت هنری، نیاز به فرصت دارند.

Ø     کودکان برای بحث و صحبت درباره هنر نیاز به زمان دارند.

Ø     کودکان نیاز دارند از نقش هنر در زندگی خود آگاه شوند.

 شلایر (۱۹۹۵) هم بر آنچه کلبرت و تانتون اشاره کرده اند، تأکید ورزیده است. به نظر شلایر نیز کودکان از بحث درباره هنر و تولید هنری لذت می برند. آثار هنری تأثیر چشمگیری بر کودکان دارند. دانش آموزان در بسیاری از موارد پس از شنیدن یک داستان برانگیزنده، اغلب می کوشند خود را به جای شخصیت های داستان قرار داده و به ایفای نقش آنها بپردازند. گاه، دانش آموزان برانگیخته می شوند یک داستان را به صورت نقاشی بیان کنند و زمانی، آنان ترغیب می شوند بر اساس فضای حاکم بر داستان اقدام به تولید ریتم کنند. ایجاد و پرورش حساسیت زیبایی شناختی در کودکان آثار و مزایای بسیار مطلوبی برای آنان دارد. به چند مزیت پرورش حس زیبایی شناسی در زیر اشاره می شود:

Ø      نسبت به مسائل حساس تر می شوند، چون بینش خوبی به جهان کسب کرده اند.

Ø      به خودآموزی و خود محوری در یادگیری روی می آورند، زیرا به کمبود دانش خود نسبت به موقعیت ها آگاه ترند. به دیگر سخن، حساسیت هنری به پرورش مهارت فراشناختی می انجامد.

Ø      زندگی جاذبه زیادی برای دانش آموزان پیدا می کند، چون آنان ظرفیت زیادی برای کشف ناشناخته ها می یابند.

Ø      بر آستانه تحمل دانش آموزان افزوده می شود، زیرا آنان درمی یابند که انجام کارها به طرق گوناگونی امکان پذیر است.

Ø      دانش آموزان مستقل پرورش می یابند، زیرا نسبت به موقعیت ها آزاد اندیشانه می نگرند و آنها را به پرسش می کشند.

Ø      با پیچیدگی ها به صورت اثر گذار رفتار می کنند، چون در صدد یافتن یک پاسخ کاملاً صحیح برای سؤالات خود نیستند.

 به هر روی، تجربه زیبایی شناختی کودکان به طرق گوناگون شکل می گیرد. زیبایی طبیعت، ریتم و تصویر ذهنی که موسیقی دارد، شعر سرایی و موارد زیادی از این دست به پدید آیی درک هنری در کودکان کمک می کند. شناخت کیفیت هنری خاص افراد مستعد برای درک هنری نیست؛ چنین شناختی به صورت طبیعی برای هر فردی قابل تجربه است. دخالت بزرگسالان، معلم، والدین، مربیان و... برای پرورش درک هنری و زیبایی شناختی در کودکان و نوجوانان مستلزم یک برنامه حساب شده است. کودکان در هر زمانی آمادگی توجه به آثار هنری یا پدیدآوری یک اثر هنری را ندارند. از این رو، برنامه پرورش ادراک هنری باید به گونه ای تنظیم شود که در چارچوب برنامه تدوین شده، کودکان با لذت و کشش ویژه ای با دو چشم خود و با چشم عقل شان از دیدن آثار هنری بهره بگیرند و برای آفریدن اثر هنری برانگیخته شوند. اصل مهم دیگر در برنامه ریزی پرورش درک هنری در کودکان، ایجاد تغییر نگرش و برداشت نسبت به درک و آفرینش هنری و زیبایی شناختی آنان است. طبیعی است که کودکان پیکاسو، ون گوک، رون، موتزارت و... نیستند. تشخیص صدای فلوت در میان صدای سازهای ارکستر، درک تباین و هماهنگی رنگ در یک تابلوی نقاشی، اثرپذیری از خطوط در یک طرح خطی و... شاخص هایی از درک هنری و زیبایی شناختی کودکان به شمار می آیند. ایجاد زمینه برای آفرینش اثر هنری هم به بسط اندیشه کودک یاری می رساند و هم بر درک زیبایی شناختی او اثر می گذارد. برای داوری درباره کارهای هنری کودکان نباید از منطق بزرگسالی بهره گرفت.

آموزش و پرورش و بنیه هنری

مطالعات حاکی از آن است که، آموزش هنر در دوره ابتدایی بر پدیدآیی و تقویت بنیه هنری و زیبایی شناختی کودکان و نوجوانان اثرگذار است(آمرینو[7]، 2009؛ هالورسون[8]، 2010).  هالورسون(2010) از یافته­های خود به این نتیجه رسیده است که، فرایندهای تبدیل روایت­ها به نمایش اثر قابل توجهی بر شکل­گیری بنیه­های مثبت دارد(ص. 8).

پژوهش­هایی که آمرینو(2009، ص. 229) انجام داده است نشان می­دهد که آموزش هنر نه فقط بر شکل­گیری بنیه هنری-زیبایی-شناختی کودکان و نوجوانان می­انجامد، بلکه به انسجام شخصیتی آنان نیز کمک می­کند. آمرینو(2009) بر آن است که تجلی انسجام شخصیتی برآمده از آموزش هنر، پیوندی است که دانش­آموزان بین واقعیت­های مربوط به خانواده، جامعه و مدرسه ایجاد می­کنند. به نظر او، چنین رویدادی به نوبه خود سبب می­شود دانش­آموزان توان تحول شخصی و اجتماعی را به دست آورند.

از زمره نخستین کسانی که درباره بنیه هنری پژوهش کرده­اند رستان(1998) است. رستان(1998) برای روشن­سازی بنیه هنری دانش­آموزان با دانش­آموزان هشت تا یازده سال مصاحبه کرد.

در مصاحبه­های رستان، کودکان هشت ساله در تعریف هنرمند بر لذت بردن هنرمند از انجام دادن کار هنری تمرکز کردند و در مقابل دانش­آموزان یازده ساله در تعریف هنرمند، بیان داشتند که هنرمند ضمن لذت بردن از انجام کار هنری، کار هنری را به سبب آن که عملی پسندیده است انجام می­دهند(رستان، 1998، ص. 284).  پس از رستان که بر روشن­سازی بنیه هنری و پدیدآیی آن در مدرسه پژوهش می­کرد، عده­ای از پژوهشگران بر امکان پذیری شکل گیری بنیه در مدرسه و کلاس درس متمرکز بودند. پژوهشگرانِ فعالِ این زمینه، کیمسترا، هالی، راجمیکر، برانجی و میوس(2008) از یافته­هایشان دریافتند که بنیه هنری و زیبایی­شناختی از از دوران کودکی اولیه و ثانویه قابل پدیدآیی و ارتقاست. اسکات[9](1988) با تأکید بر ویژگی­های افراد هنرمند و دانش­آموزان مستعد انجام کار هنری آموزش ندیده و آموزش هنری 102 نفر دانش­آموز روستایی به این نتیجه رسید که، بنیه هنریی، نظیر بنیه هنرمندان فعال در کار هنر و دانش­آموزان فعال در عرصه هنر را می­توان در افراد مستعد غیر فعال در هنر هم پدید آورد.

                                    

آموزش و پدیدآیی هویت هنری و زیبایی شناختی

اگر سؤال این باشد که جلوه­های بنیهی آموزش هنر و زیبایی شناسی به دانش­آموزان چیست، پاسخ آن را می توان با موارد ارایه شده در زیر بازنمایی کرد:

v     دانش­آموزان ارتباط مطلوب­تری با یک­دیگر برقرار کنند؛

v    آنان بیش از پیش به دوستی­هایشان بها داده از تعداد و شدت دعواهایشان بکاهند؛

v    محیط یادگیری یادگیرندگان  به محیطی اکتشافی تبدیل شود؛ محیطی که، آتش عشق به یادگیری را دوباره در دانش­آموزان خستۀ علم اندوزی روشن کند.

v    دانش­آموزان از قوی گرفته تا ضعیف دوشادوش هم به فعالیت بپردازند بی آن که هم­دیگر را خوار بشمارند؛

v     دانش­آموزان با دنیای واقعی­شان هنرامندانه ارتباط برقرار کنند و زمختی­های زندگی موجود را همدلانه و انسانی­تر به انرژی پیشبرنده­ای بدل کنند.

v    دانش­آموزان یاد بگیرند فراگیرندگانی جوینده و سهیم کننده شوند؛ و

دانش­آموزانی از همه اقشار اجتماعی-اقتصادی از مزیت یادگیری کیفی برخوردار گردند.

هویت هنری و زیبایی شناسی به مثابه سواد

 در بند پیش نشانه­هایی از هویت هنری و زیبایی­شناختی ارایه شد. به منظور صورت­بندی این نشانه­ها و تبدیل آن­ها و نشانه­هایی دیگر به مجموعه­ای از قابلیت­ها، از عنوان سواد بهره گرفته می­شود. در این قسمت با نگاهی کوتاه به موضوع سواد هنری و زیبایی­شناختی از جنبه زمینه­ای، تلاش می­گردد در انتها قابلیت­ها مربوط به بنیه یا سواد هنری و زیبایی­شناختی ارایه گردد.

سواد هنری و زیبایی­شناختی مدت­ها در آموزش عمومی به صورت آمیخته با سواد فرهنگی مورد توجه قرار می­گرفت(گرین، 1981؛ سیکیس،982؛ هامبلن[10]، 1986). امروز، با توجه به حضور فراگیر و کارکردی سواد هنری و زیبایی­شناختی در عرصه­های گوناگون زندگی(لایت[11] و اسمیت[12]، 2005؛ برلینت[13] و کارلسون[14]، 2007؛ ملچیونی[15]، 2007) تعریف سواد هنری و زیبایی­شناختی به طور مستقل ممکن شده است.  راتیو[16] و لاناس[17](2011)  سواد هنری و زیبایی­شناختی را به مثابه مهارتی برای درک، مفهوم سازی و عرضه کیفیات هنری تعریف می­کنند. اینگلد[18](20009 شخصی را باسواد و فرهیخته هنری و زیبایی­شناسی می­شناسد که می­تواند تجارب زیسته خود را به زبان هنری تبدیل کند. در واقع، او بر این باور است که یادگیرنده باید بتواند مترجم زبان تجربه به زبان زیباشناسانه باشد.  با این نگاه، سواد هنری و زیبایی­شناسی به سواد انتقادی نزدیک می­شود. این زبان که از آن می­توان به سواد هنری متقدانه نام برد، زبانی متعهد است. زبانی است که نابرابری­ها را بازمی­نماید و آن آن را به صورتی هنری عرضه می­کند(لنکشیر[19] و مکلارن[20]، 1993).

 

سواد هنری و زیباشناختی

سواد هنری و زیباشناختی در قالب هر یک از تجلیات هنری، نظیر آثار بصری، موسیقایی، نمایشی/ادبی و ... باشد بر نیاز دانش­آموزان به شناخت، فهم، تفسیر تجلیات و فهم تاریخی و میهنی انواع هنر تأکید می­ورزد. همچنین، سواد هنری و زیباشناختی به میزان و درجه آشنایی یادگیرنده با مفاهیمی و مسائل هنری و زیبایی­شناسی که در یک جامعه مهم و برجسته تلقی می شود، اشاره می کند. حفظ و توسعه میراث فرهنگی، بنیه ملی و توجه به فرهنگ ماندار جهانی در سواد هنری و زیباشناختی حایز اهمیت شناخته می­شود.

قابلیت اساسی مورد توجه برای تقویت بنیه هنری و زیباشناختی

  • ارزیابی و فهم یک اثر هنری از منظر تاریخی، میهنی، ارزشی، دینی
  • شناخت آثار هنری عمده  ملّی، تاریخی و دینی
  • شناخت پدیدآورندگان آثار هنری در عرصه گوناگون هنری
  • واکنش نشان دادن به انواع آثار هنری بر اساس ترجیحات شخصی
  • بحث درباره سازه و ساختار آثار هنری
  • نمایش توان تحلیل و تفسیر آثار هنری از منظر زیباشناختی
  • نقد و ارایه نظر درباره آثار هنری بر اساس قابلیت­ها و نگرش شخصی ، فرهنگی و ارزشی
  • تولید یا باز تولید یک اثر هنری
  • ترکیب انواعی از فنون در پدیدآوری اثر هنری
  • استفاده از فناوری IT در تولید و نمایش اثر هنری

 

[1] Albert Einstein

[2] Sykes

[3] Ruiz

[4] Fiske

[5] Burton

[6] Oppenheimer

[7] Amerino

[8] Halverson

[9] Scott

[10] Hamblen

[11] Light

[12] Smith

[13] Berleant

[14] Carlson

[15] Melchionne

[16] Rautio

[17] Lanas

[18] Ingold

[19] Lankshear

[20] McLaren

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.